سید مسیح نصر الله ::
شنبه 85/11/28 ساعت 5:7 عصر
سلام.
قضیه من، داستان ترکه است که میخواستن رییس حفاظت اطلاعاتش کنن. بهش یه سری اسرار مملکتی میگن ببینن چقدر میتونه بروز نده. تهدیدش میکنن نمیگه. میزننش نمیگه. بی خوابی بهش میدن نمیگه. زن و بچه اش رو شکنجه میکنن نمیگه. آخر سر که میبینن خیلی کارش درسته واسه اطمینان بیشتر میندازنش یه ماه انفرادی و رفتارشو زیر نظر میگیرن ببینن اگه بازم دووم اورد رییس حفاظت اطلاعاتش کنن. تو انفرادی میبینن که هی میزنه تو سر خودش و میگه: اه یادم بیا دیگه! حالا منم هر چی فکر میکردم یادم نمی اومد که رمز عبورم چیه! پس شرمنده که این همه مدت اینجا آپ نشد.(اینم نبود یه بهونه دیگه می اوردم!)
نوشته های دیگران()