سید مسیح نصر الله ::
چهارشنبه 85/11/4 ساعت 7:43 عصر
مسیرم را عوض کن،راه تو در توی بی پایان
نخواهم یافت آخر هم تو را آن سوی بی پایان
صدای جزر و مد از دور میخواند مرا اما
به دریا میرسد در جست و جو این جوی بی پایان؟
چه جنگ ناجوانمردانه ای یک مرد بی طاقت
برای کلبه ای در برف رو در روی بی پایان
صدایت میکنم پیغام من دارد تمام شب
اگر بر پنجره میکوبد ابن هو هوی بی پایان
به بوران میسپارم دستکش های سفیدم را
شبی که نیستم در میزنم آن سوی بی پایان
خودم
نوشته های دیگران()