سید مسیح نصر الله ::
پنج شنبه 86/2/20 ساعت 5:23 عصر
نخواه دستخوالی برگردیم:
امشب به طواف دستهای تو می آییم،دستهایی که زمین وزمان از فیض زلالشان متبرکند.
و ای سبط اکبر نخواه دستخالی برگردیم. مگر تو نبودی که تنها دوبار تمام آنچه را داشتی بخشیدی و سه بار دارائیت را با مستمندان به دو نیم کردی؟!
و حالا ما زمینیان عصر پنهانی در شبی که نام تورا در ذاکره خود دارد به طواف دستهای تو آمده.یاریمان کن که تو را بشناسیم .بگذار به قطره شفابخشی از بی کران دریای وجودت دست بیاویزیم که سخت تشنه ایم.و تو خود بهتر میدانی که حاجت شناختنت بیداد میکند هرچند از لیاقت آن تهی باشیم.
متولد شدی و...
متولد شدی وخاک گویی دوباره آفریده شد.سرزندگی از سرو روی زمین می –بارید و طراوت روی تمام ذرات هوا پاشیده شده بود.
مدینه به پیشواز ثمره فواد پیامبر میرفت و نخلها انگار قد بلندتر شده بودند.
شاید به احترام او بود که از جای برخواستند.فرشتگان فوج فوج می آمدند وبال بر گهواره تو میساییدند.
زمین متبرک شد و شانه هایش زیر قدمهایت به یاد وزن مسیح افتاده بود.
یک ملیون زخم!:
حجم ثنای شما در تنگدستی چند وا ژه نمیگنجد که فراتر از لیاقت و باور زمینید
هرچند تنهاترین مرد در تنگنای برهه های ناجوانمردش...
بسیار میشود که به شما فکر میکنم،به جمل که در آتش حمله های مهلکتان سوخت
وبه صدای ضربه های طوفانی شمشیرتان،به صفین ،به نهروان،به روزهایی که در کنار پدر بودید...
پس با ما بگویید ای سردار چه شد که یک روز با یک ملیون زخم از مدائن باز میگشتید ،شما که روزی به رغم کارشکنیهای ابو موسی اشعری و همدستانش متجاوز از 9هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشتید ودر صفین بارها تا مرز شهاد پیش رفتید.
با ما بگویید که چهشد که آتش جنگ فرو نشست و معاویه جان سالم به در برد؟
با ما بگویید ار آن یک ملیون زخم که به همراه داشتیدبه اندازه یک ملیون درهمی که با آن عبید الله بن عباس را خریدند!
لب میگزیم ودندان میفشاریم از اینکه جگرتان هنوز میسوزد و پاره پاره در تشت میریزد.
ولی با ما بگویید این از کدام زخم است ؟زخم زهر جعده که همسرتان بود یا همان یک ملیون زخم؟
جای سرزنش ندارد اگر در شب تولدتان از درد سخن میگویم.
چه جای سرزنشی است وقتی تو می آیی اما فراتر از لیاقت و باور زمینی!؟
نوشته های دیگران()