سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن را که نزدیک واگذارد ، یارى دور را به دست آرد . [نهج البلاغه]
باران یعنی تو بر میگردی
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
کلی زحمت کشیدم اینو گذاشتم خیلی باحاله، یکمش از خودمه.

سید مسیح نصر الله :: جمعه 85/12/4 ساعت 4:10 عصر


نوشته های دیگران()

جدی بخون که جدی نوشتم،بی شوخی

سید مسیح نصر الله :: جمعه 85/12/4 ساعت 3:56 عصر

انکار؟نه ،چشمهای تو اعلام میکنند

وقتی برای قتل من اقدام میکنند

کشتی شکسته ای که ندارد قرار را

بعد از چقدر حادثه آرام میکنند

در نطفه میکشند؟نه در لحظه ای سترگ

تا بال در بیاوری اعدام میکنند

من با تو ما اگر نشود تا ابد من است

با هرکه بعد از این اگر ادغام میکنند

پیچیده توی شهر که من عاشقم ،ببین

دارند مرا به جرم چه بد نام میکنند

روزی اگر سراغ گرفتی فقط بگو:

(مردی هم اسم من) همه پیدام میکنند

خودم

یه کف مرتب برای خود خودم/

جون من اشکت در اومد؟

نه فکر نکنم سنگ که اشک ندار ه!

ولی به جان خودم یه روز اشکتو در میارم

حالا ببین کی گفتم

هنوزم مخلصیم اگه بخوای

فعلا بای


نوشته های دیگران()

یه مقدمه اول بیارم براش تا ببینی چیکارم کردی !!!!

سید مسیح نصر الله :: جمعه 85/12/4 ساعت 3:46 عصر

سلام گلم

دیروز رفته بودم انجمن یه شعر برات نوشته بودم که براشون بخونم

فکر کردم بازم همه کف میککن  و جک میزنن

ولی چشت روز بد نبینه نبودی ببینی که چه فشایی که نثارم نکردن

نمیدونم تو چرا دیگه  خوب شعر نمیگی

تو چرا اینطوری شدی،؟

این اراجیف چیه؟آبروی خودتو با این شعرت بردی و چندتا فش نا قابل دیگه  از این دست

حالا بد بختیه ما رو ببین اد تو همون جلسه همه شعر خوب اورده بودن

راستی واقعا فلسفش چیه که تا تورو ندیده بودم شرام خوب بود

ولی تا تورو دیدم.......

بی خیخی

من که شعرو برای تو نوشته بودم حالا هکی هرچی میخواد بگه

تووبلاگت میزارمش بلکه جیگرت برام تیکه پاره بشه

دندونامو عشق است.

حالا اون نیشه مامانیتو ببند وجدی بخونش

ا بازم میخنده ببند میخوام تایپش کنم.


نوشته های دیگران()

همینه، باور کنید خودشه،خود خود خودشه

سید مسیح نصر الله :: چهارشنبه 85/12/2 ساعت 3:19 صبح


نوشته های دیگران()

با مرگ اینقدر تنها نیستم که با تو این قدر تنهایم

سید مسیح نصر الله :: دوشنبه 85/11/30 ساعت 11:44 صبح

دشت سبز ناپدید شده است.

هیچ کس نیست وجای خالی تو هنوز گرم است.

از دور میبینمت با اسبی همراه با کسی که بوی مرا نمیدهد به سوی نقطه کوری میروی

آهای پس چه شد قرارهامان؟آن همه حرفهای قشنگی که زدیم.......

اخم کرده ای

آلبوم عکسم را به طرفم پرت میکنی

قبیله ات از هر سو ظاهر میشوند وکل میکشند

خواهرهایت به من میخندد

یکیشان یکی از عکسهایم را بر میداردو میخندد

تو دور میشوی....

            دور میشوی........

هیچ کدام ازین ها آزارم نمیدهد به این اندازه که  تو دور میشوی....

توی نقطه کور درب دانشگاه اهواز ایستاده ای

و چند کاغذ سفیدو خط کش و نفاله وپرگارو مداد نرم سیاه

و یک مدرک

و یک عالمه چیز که ارزششان برای تو بیشتر از حرفهای من است

قبیله ات پشت لباس سفید توریت کل میکشند

خواهرت عکسم را به  طرفم پرت میکند وپشت سرتان میدودو نقل جمع میکند

مادرت چند بار بر میگرد دو عقب را نگاه میکند

پدرت با سمند ویراژ میدهد بوق میزند وپشت سر قبیله حرک میکند

کم کم  دور میشوید .تورا نمیبینم صدا ها خوابیده اند .

به سمت دریا برمیگردم

احساس تنهایی میکنم

به سمت در یا میروم

جاپایم تا دریا کشیده شده است

موجها می آیندومیروند

روی شنها نوشته شده :

در اینجا درست در همین نقطه دلی شکست

 

در یا نوشته را با خود میبردو من تنها نیستم

از این به بعد هروز تو تنهایی

تنهایی

تنها

تنها تر


نوشته های دیگران()

چندتا بخند دلمون فا شه

سید مسیح نصر الله :: شنبه 85/11/28 ساعت 5:12 عصر

سلاااااام ..بر و بچه هایه خودمون
چطور مطورید؟

دلم حواتونو کرده بود
یه ماچ بدید....ماچ...مااااچ.....اووومماااچ
چه حالی میده بازم بده
یه چند تا جک واستون میزارم اگه قدیمی بود شرمنده آخه یه مدته اصلا حال ندارم(به دلیله بعضی از مسائله....)

: به ترکه می گن:چرا ماشینتو از پلاک شروع می کنی به شستن؟می گه:والا یه بار ار سقف شروع کردم به شستن رسیدم به پلاک دیدم ماشین خودم نیست

 

یه اکیپ میرن کوهنوردی شب یکی داد میزنه جرج، جرج.
اکیپ بیدار میشن میگن ما که جرج نداریم؟ میخوابن.
صبح بیدار میشن می بینن ترک رو گرگ خورده

 

 این سیب؛ بهترین سیب؛ شکل سیب؛ سر سیب؛ کار سیب؛ گذاشتن سیب؛ یه سیب؛ بچه سیب؛ دوست داشتنیه سیب...! (( حالا سیب رو حذف کن دوباره بخون

 

ترکه عینک دودی میزنه میره از خونه بیرون بعد پسرشو میبینه میزنه تو گوشش . پسره میگه بابا چرا میزنی ؟ میگه تو این وقت شب بیرون چی کار میکنی ؟ پسره میگه بابا شب نیست عینکتو بردار .ترکه عینکشو بر میداره دوباره میزنه زیر گوش پسره . پسرش میپرسه بابا واسه چی میزنی ؟ میگه تو از دیشب تا حالا اینجا چه کار میکردی؟

 

ترکه چراغ جادو پیدا میکنه، دست میکشه روش غولش در میاد میگه: ‌دو تا آرزو بکن. ترکه میگه: یه نوشابه خنک میخوام که هیچ وقت تموم نشه. غوله بهش میده، ترکه یکم میخوره میگه: ‌به به! چقدر خنکه! یکی دیگه هم بده

 

نرخ بیلیارد در قزوین: بازی کردن ساعتی 1500 تومان نگاه کردن ساعتی 3500 تومان

 

روز یه ترکه میره مهمونی، صاحبخونه یه سگ داشت که اسمش جو بوده. سگه میره زیر صندلی ترکه میشینه. یهو ترکه بد جوری گوزش میگیره. با خودش فکر میکنه که اگه بگوزه، صاحبخونه فکر میکنه که جو گوزیده. ترکه یه کم از گوزشو ول میکنه، صاحبخونه سریع به جو گفت: جو برو تو حیاط. ولی جو تکون نخورد. ترکه که خیالش راحت شده بود که می‌افته گردن جو با خیال راحت تمام گوزشو ول کرد. صاحبخونه یهو داد زد: جو، حتما میخوای این آقا رو سرت برینه

 

یه روز یه ترکه میره سربازی
.
.
.
.
.
دنباله چی میگرد ترکه رفته سر بازی

 


نوشته های دیگران()

بلاخره سلام اووووووف

سید مسیح نصر الله :: شنبه 85/11/28 ساعت 5:7 عصر

سلام.

 

قضیه من، داستان ترکه است که میخواستن رییس حفاظت اطلاعاتش کنن. بهش یه سری اسرار مملکتی میگن ببینن چقدر میتونه بروز نده. تهدیدش میکنن نمیگه. میزننش نمیگه. بی خوابی بهش میدن نمیگه. زن و بچه اش رو شکنجه میکنن نمیگه. آخر سر که میبینن خیلی کارش درسته واسه اطمینان بیشتر میندازنش یه ماه انفرادی و رفتارشو زیر نظر میگیرن ببینن اگه بازم دووم اورد رییس حفاظت اطلاعاتش کنن. تو انفرادی میبینن که هی میزنه تو سر خودش و میگه: اه یادم بیا دیگه! حالا منم هر چی فکر میکردم یادم نمی اومد که رمز عبورم چیه! پس شرمنده که این همه مدت اینجا آپ نشد.(اینم نبود یه بهونه دیگه می اوردم!)


نوشته های دیگران()

این ماجرا رابخونید بد نیست درس عبرت میشه

سید مسیح نصر الله :: چهارشنبه 85/11/25 ساعت 2:4 صبح

جاهله واستاده بوده سر کوچه، هی اخ و تف مینداخته، باخودش میگفته: نامرد عجب دست فرمونی داشت!  یک بابایی ازش میپرسه: ببخشید، میشه بگید چیکار میکنید؟ جاهله (یک تف غلیظ میندازه) میگه: تو کوچه شیش متری... (یک تف پدر مادردار دیگه) ... پدر سگ عجب دست فرمونی داشت! یارو میگه: بابا یجور بگو ماهم بفهمیم. جاهله باز یک تف اساسی میندازه، میگه: تو کوچه شیش متری.... (اخخخ تــف!) ...با تریلی هیجده چرخ اومده بود... (خخخخ تـف!) میخواست دور بزنه.... (خخخ..تــــف) گفتم نمیشه.... (تف) ...گفت: اگه شد چی؟ (ااخخخخ تتف) گفتم اگه شد بیا برین تو دهن من! (اخخخخخخ تـــف!) ...نامرد عجب دستفرمونی داشت!

نوشته های دیگران()

معما

سید مسیح نصر الله :: یکشنبه 85/11/22 ساعت 3:33 عصر

اون چیه که خانوما باز میکنند اقایون مجبور میشن که هی بزارن توش ؟

.

.

.

.

.

.

.

منحرف بی ادب.....حساب بانکیه دیگه


نوشته های دیگران()

پسرانه

سید مسیح نصر الله :: یکشنبه 85/11/22 ساعت 3:32 عصر

دروغ پسرانه : 1. خیلی میخوامت(ماشاالله پسرها همه رو میخوان) ۲.همیشه به یادتم(مخصوصا موقع لالا)۳.تا اخرش با هاتم(ولی از

یه نوع دیگش) ۴.غیر تو به هیچکسی فکر نمیکنم(اره جون عمت) ۵.من بهت اعتماد کامل دارم(مخصوصا در حین تلفن پشت خطی

داشته باشی) ۶.تا حالا با هیچ دختری انقدر صمیمی نبودم(به جز خواهرم) ۷.دوستت دارم(دروغ سال ۸۵)(که مد شده8.تمام موهایم را

ضرب بر هزار کن اینقدر دوست دارم

از طرف حسن کچل


نوشته های دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دوباره سلام
ومن انتم؟
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
باران یعنی تو بر میگردی
سید مسیح نصر الله
Link to Us!

باران یعنی تو بر میگردی

Hit
مجوع بازدیدها: 112109 بازدید

امروز: 0 بازدید

دیروز: 0 بازدید

Day Links
دلگویه های برادرم [156]
تحلیل [69]
جنجال [138]
طلبه ای از نسل سوم [101]
[آرشیو(4)]


Archive


قبل از این
باحالترین مطالب هم گریه هم خنده
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
نیمه اول تیر 86
تابستان 1386

LOGO LISTS


In yahoo

یــــاهـو

My music

Submit mail