سید مسیح نصر الله ::
دوشنبه 86/4/4 ساعت 8:45 عصر
شهادت سید حسن مدرس اشارات آذرماه محمدعلی کعبی
ای حقیقت زخمی ،ای صراحت گلوله خورده ،صدای تو همیشه آزاد است.
صدای تو سکوت جنگل را به هم میزندوخواب منطق وحش را پاره میکند.
صدای تو گران است:
تو از میان گلویی فشرده شده با دستهای سرکوب فریاد برآورده ای وعمق تاریک 1303هجری شمسی رابه اقتران سحر واداشته ای
تو از میان تمام شعارهای بر علیه خود ودردهای بی امان سر بلند کرده ای
و کسی که اینچنین بایستد مرگ هم نمیتواند نامش را قلم بگیرد.
صدای تو پرنده ای زخمی است که زبانت هیچ گاه به میله های سکوت تن در نداده است و مگرجز واژگان مدرس چیز دیگر ی میتواند به بلندای این حقیقت دست بیاویزد؟:
(من میخواهم زبانم،این زبان تندوتیزم آزادباشد.)
نامهای وحشی:
نامهای وحشی در آستانه جنایتند ومحله سرچشمه تهران حس غریبی دارد.
انگار چیزی قرار است که دیگر برای همیشه تکرار نشود.
کاسه صبر صبحهای بی مدرس لبریز شده است.سحر چند سال است که مسیر خانه تا مدرسه سپه سالار را طی میکند.اما کسی را به سادگی وایستادگی پیرمعلم _آزادگی نمی یابد.سالها است که صدای نعلین و عصای آهنگینش دیوارهای کاهگلی را به نشاط در نمی آورد
پس به ناچار لحظه ها از پس هم می آیندوحالا نزدیک افطار است.
نامهای وحشی در آستانه جنایتند
نه سال در طواف بودی وحالا ترشیز کاشمر،کمربه قتل تو بسته است.
مستوفی وجهانسوزی وحبیب شمرمامور اجرای حکمند.
سم در استکان چای زبانه میکشد و صدای اذان بیتاب شنیده شدن است تا بلکه تو بعد از افطار...
اما تو بیتابتر از اذان هستی.
نامهای وحشی در آستانه جنایتند خدا حافظ لباسهای ساده:چلوارهای تابستانی ومتقالها وکرباسهای زمستانی.
خدا حافظ مرده باد مدرسها و زنده باد سردار سپه ها
خدا حافظ چشمهای کوری که زندگیم خوار در بادمی کوتاه نظرتان بود.
دوران استیضاح:
نامهای وحشی در آستانه جنایتند وروزی دوباره نام من بر سر زبانها خواهد بود
اما نه در برابرهجوم تهمتها،ناسزاها و گلوله ها
که در آغوش صفحات نورانی تاریخ صفحاتی که در میان دفترسیا ه وسفیدروزهای مجلس از دهان من متولد شدند.صفحاتی که کلاس اولی های مجلسیم را به فراگرفتن آنها واداشتم ورضاخان رادر برابرانفجارهای پیاپی واژگانشان قرار دادم
روزی نام من سر از دوران استیضاح در می آورد.دورانی که تمام دیکتاتوری ها رادرسرزمینم استیضاح کرده باشندوفضاحت شاهها و خانها را در برابر دیدگان جهان بر بام دستها گرفته باشند
دورانی که رضا خان با چکمه های قهوه ایش در قعر تبعیدگاه فراموشی غرق شده باشد و عکس مدرس روی اسکناسهای روز چاپ شود.
دورانی که در میان نامهای قلمخورده سال 1300ه ش نامی همچون ستاره بدرخشد
وعمامه ای که مرا با آن خاموش میکنید بر سر ولایت فقاهت نو رافشانی کند.
بدرود تمام دردها،روزنامه ها،شعارها ،سانسورها،گلوله ها
سلام بر اسلام
سلام برآزادی
سلام بر آینده تابان بعد از این.
نوشته های دیگران()